English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6561 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
local hour angle U زاویه ساعتی محلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hour angle U زاویه نصف النهارجغرافیایی
hour angle U زاویه ساعتی
hour angle U زاویه ساعتی خورشید
greenwich hour angle U زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
hour angle gear U ساعتدندهدارگوشهای
sidereal hour angle U زاویه ساعتی نجومی
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
Every so often . Every hour on the hour. U دم به ساعت
e hour U وقت ستادی
do not go in an u. hour U وقتی که ساعت بداست نروید
e hour U وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
hour ly U ساعت به ساعت
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
h hour U ساعت س
h hour U ساعت شروع عملیات
zero hour U لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
zero hour U ساعت س
zero hour U ساعت شروع عملیات
hour U ساعت
hour U 06 دقیقه
zero hour U هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
hour U وقت
hour U مدت کم
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
at the eleventh hour U در آخرین لحظات
ampere hour U امپر- ساعت
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
The darkest hour is that before the down. <proverb> U تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
half hour U نیم ساعت
at an unearthy hour U بی موقع
in the space of an hour U بفاصله یک ساعت
hour circle U دایره ساعتی
ampere hour U امپر ساعت
horsepower hour U توان اسب در ساعت
in hour's time U دو ساعت
hour circle U نصف النهار حلقه مدرج
hour meter U زمان شمار
hour glass U ساعت ریگی
in hour's time U د ر
unearthly hour <idiom> U مزاحمت
happy hour <idiom> U ساعات تفریح وخوشی
the hour has struck U زنگ ساعت زده شد
half hour U 03 دقیقه
quarter of an hour U یک چهارم سده
quarter hour U ربع ساعت
quarter hour U پانزده دقیقه
man hour U واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
man hour U نفر ساعت
man hour U واحد کار بر حسب ساعت
man hour U یک ساعت کار یک کارگر
hour land U عقربه ساعت شمار
hour hands U عقربه ساعت شمار
hour hand U عقربه ساعت شمار
man-hour U جمع تعداد ساعات کار
the hour has struck U موقع بحران رسید
man-hour U نفرساعت
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
lunch hour U ساعتصرفنهار
eleventh hour U آخرینفرصت
rush-hour U وقت پررفت و آمد
rush-hour U ساعت شلوغی
rush-hour U ساعت پرمشغله
kilowatt hour U کیلووات در ساعت
watt hour U وات ساعت
ampere hour capacity U فرفیت باطری
The poison took effect after one hour. زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
ampere hour meter U امپر- ساعت سنج
life is not worth an hour's p U ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
How did this half hour unfold? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
watt hour meter U کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
kilowatt hour meter U کنتور کیلووات ساعت
watt hour meter U وات- ساعت سنج
watt hour meter U وات ساعت متر
rush-hour traffic U ساعت شلوغی ترافیک
rush-hour traffic U وقت شلوغ رفت و آمد
var hour meter U کنتور مصرف کور
local <adj.> U منطقه ای
local U آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
local U egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
local U که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
local U مربوط به سیستم با دستیابی محدود
local U وسیلهای که به صورت فیزیکی متصل است و به کنترل کامپیوتر وصل است
local U موضعی
local U وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
local U متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local U اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local U مکانی شهری
local U موضوعی
local U داخلی اخبار محلی
local U انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local U MAR با سرعت بالا که به جای وسیله سخت افزاری برای ذخیره رشتههای بیتی و الگو به کار می رود
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U دیسک درایویی که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است به جای اینکه منبع از طریق شبکه وصل باشد
local <adj.> U ناحیه ای
local U محلی
local U محدود بیک محل
local <adj.> U مکانی
local U مکانی موضعی
local <adj.> U موضعی
local U لاخی
local <adj.> U بخشی
local U لاخ
local <adj.> U محلی
volt ampere hour meter U کنتور مصرف فاهری
induction type hour meter U کنتور القائی
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
ampere hour meter regulation U تنظیم امپر- ساعت سنج
the morning hour has gold in its mouth <proverb> U سحرخیز باش تا کامروا باشی
induction watt hour meter U کنتور وات ساعت القائی
local warning U سیستم اعلام خطر محلی
local velocity U سرعت موضعی
local security U تامین محلی
local procurement U تدارک محلی فراورده محلی
local procurement U خرید محلی
local posts U پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
local custom U عرف بلد
local variable U متغیر محلی
local usage U عرف و عادت محل
local paraysis U فلج موضعی
local purchase U خرید محلی
local purchase U خرید از محل
local subscriber U مشترک داخلی
local subscriber U مشترک تلفنی محلی
local terminal U پایانه محلی
local warning U اعلام خطر محلی
local traffic U رفت و امد محلی
local store U ذخیره محلی
local storage U انباره محلی
local vertical U قائم محلی
local terminal U ترمینال محلی
local theory U نظریه اختصاصی
local road U راه محلی
local paper U روزنامه محلی
local oscillator U اوسیلاتور موضعی
local action U تخلیه موضعی باتری
local government U استانداری
local authority U انجمن محلی
local government U حاکم محلی
local government U حکومت محلی
local authority U مرجع صلاحیتدار محلی
local center U مرکز محلی
local file U فایل محلی
local exchange U ردوبدل کننده محلی
local echo U پژواک محلی
local custom U عرف محل
local currency U پول داخلی
local currency U پول محلی
local color U رنگ شاخص کوه ورودخانه وجنگل وغیره درنقشه خصوصیات محلی
local anasthesia U بیهوشی موضعی
local anasthesia U سر سازی
local deformation U تغییر شکل موضعی
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
local option U اختیار تعیین محل معینی
local norm U هنجار محلی
local network U شبکه محلی
local national U اهل محل
local national U سکنه محلی
local mode U باب محلی
local loop U حلقه محلی
local line U خط محلی
local enquiry U بازجویی محلی
local investigation U تحقیق محلی
local intelligence U هوش محلی
local currents U جریانهای فوکو
local group U گروه محلی
local circuit U مدار محلی
local time U وقت محلی
VL local bus U مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
local station U ایستگاهکانونی
local colour U نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
local parole U زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
local time U زمان محلی
ampere hour efficiency of storage batter U بازده باتری انبارهای
reactive volt ampere hour meter U کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
reactive volt ampere hour meter U کنتور مصرف کور
local building inspector U پلیس ساختمان
local group of galaxies U کهکشانهای گروه محلی
suburban or local railway U راه اهن ناحیهای
local trade customs U عرف تجارتی محل
local apparent noon U فهر شرعی
local area network U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
local area network U شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
local area network U و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
local area network U شبکه کوتاه پوشش
local area network U شبکه ناحیه محلی
asymmetric local deformation U تغییر شکل موضعی بی تقارن
local area network U شبکه محلی
Change at London and get a local train. در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
right angle U راستگوشه
have an angle U بریدن مسیر مهاجم بصورت اریب
right angle U زاویه قائمه
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle U باقلاب ماهی گرفتن
angle U دام گستردن دسیسه کردن
angle U تیزی یا گوشه هر چیزی
angle U گوشه
angle U قلاب ماهی گیری
angle U کنج
angle U قلاب ماهیگیری
Recent search history Forum search
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
1من عاشق تنها فرشته روی زمین شدم
0 countervailing pressure
0Local time-averaged velocity component
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com